خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم
تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم
تو را وفادار دیدم و بی وفایی نمودم ولی هر کجا که رفتم سرشکسته بازگشتم
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم
اما...
تو مرا چه دیدی که همچنان بخشنده و توبه پذیر و مشتاق بنده ات ماندی؟؟؟
بـــار الها
تـــو نادیده می گیری
مــــن هم نادیده می گیرم
تـــو خطاهایـم را
مـــن عطاهایـت را...
سلام دوست خوبم
ورودتون رو به وبم خیر مقدم میگم و امیدوارم میزبان همیشگی حضورتان باشم
امروز میخوام از شخصی بگم که تمام وجودش سرشار از عطوفت و مهربانی است
از کسی که هستیش رو برا ما گذاشت
ازیه اسم زیبا و با مسما
که در طی روز بارها به زبون آورده میشه
همه می شناسیمش؛ همو که با شکوه مهرش عشق را معنایی دیگر می بخشد و قلبش وسعت بی انتهای صبر و مهربانی است و شانه های پرصلابتش مأمن مهر و صفا، و چشم های پرفروغش سرچشمه احساس و گذشت است. مادر، مهر کیشی است که با شمع وجودش به محفلمان روشنی می بخشد و با گلخند محبت اش رنگ غم را از چهره مان می زداید و تبسمی از شادمانی بر دل هایمان می نشاند و با دستان پر سخاوتش، چتری سایه گستر ساخته است تا هیچ سختی را حس نکنیم. او به را ستی تندیس همه خوبی هاست.
مادر! تو پروانه دشت ایثاری؛ شمع فروزان محفل مایی؛ تو عطر خوش بوی همه گل هایی. در ژرفای دیدگانت، رودی از محبت موج می زند و دستان مهربانت سهمی از سخاوت آفتاب دارد. تو چون دریا بی دریغ، پایان نداری. تو زمزمه هرچه محبتی؛ عطر هرچه رازی؛ زلال هر چه عشقی؛ تو بلور شفاف خلوصی؛ وسعت بی کران مهربانی و صبری.
من لطافت نسیم، سیپدی سپیده، نستوهی کوه و صداقت آیینه را در تو می نگرم. مادر، گلبرگ ها بر دستانت بوسه می زنند؛ دریاها به تو غبطه می خورند؛ بادها نام تو را تا عرش خدا می برند؛ و ملکوتیان بر تو درود می فرستند. خدا بهشتش را به زیر پای تو می بخشد. تو به راستی شکوه مندترین واژه شگرف آفرینشی.
من بدهکار توام ای مادر
همه جانی که به من بخشیدی
لحظاتی که برای امن من جنگیدی
و بدهکار توام عمرت را
روزهایی که ز من رنجیدی
اشک ها دزدیدی، و به من خندیدی
....
من بدهکار توام ای مادر!
آدمها ... :
... وقتی کودکند می خواهند برای مادرشان هدیه بخرند ولی پول ندارند .
... وقتی که بزرگتر می شوند ، پول دارند ، ولی وقتِ هدیه خریدن ندارند.
... وقتی که پیر می شوند ، پول دارند ؛ وقت هم دارند ، ولی مادر ندارند !
سرم را نه ظلم می تواند خم کند ،
نه مرگ ،
نه ترس ،
سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم ؛
آری توجه به مقام مادر و عظمت رنجی که برای فرزندتحمل کرده،زمینه ساز آشنایی با جایگاه مادر است،از همین رو امام سجاد (ع)فرمود:حق مادرت این است که بدانی او تورا به گونه ای حمل کرد که هیچ کس ،دیگری را چنین حمل نمیکند و تو رااز ثمره قلب خود چیزی عطا کرد که هیچ کسی به دیگری نمی هد و تو را با همه اعضای بدن خود محافظت کرد و باکی نداشت که خود گرسنه باشدو به تو غذا دهد ،یا تشنه باشد و توراسیراب کند،یا خودش عریان باشد و تورابپوشاند،یاخود در آفتاب باشد و تورادرسایه قرار دهد و برای تو از خوابش بگذرد و توراازسرما و گرما حفظ کرد تا برای او باشی.
بدان که توان شکر او را نداری جز به یاری خدا و توفیق او.
خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود
یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید
از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!
این مقاله تقدیم می شود به بخشی از زنان جامعه خودمان، که بی حجاب هستند و آن را حقی برای خویش می دانند،وبه آن اسم آزادی وحقوق شخصی می دهند؛ البته با احترام به کسانی که حجاب را بر خود وظیفه ای می دانند از طرف خداوند بزرگ و مهربان، و کسب اجازه از آنها که سلیقه شخصی شان، شده است خواست خدای مهربان...
با تیپ زنان بی حجاب که برخورد کرده باشید، و یا با آقایان محترمشان که در مورد نوع اخلاقیاتشان در قبال ناموسشان آن اخلاق را دارند، خواهید فهمید که این نوع بنی بشر حرفش این است که : شما به سلیقه انسان ها چه کار دارید؟ آیا زن نمی تواند کوچکترین حقی داشته باشد در انتخاب نوع لباس و نوع آرایشش ؟ و البته هر کس با این نوع نظرات آنها مخالف باشد، و سعی در بیشتر پوشیدگی دختران و زنان جامعه کند، دیکتاتور،خشک مقدس،اُمُل وعقب افتاده لقب میگیرد !!!
در قران کریم آیه 36 سوره احزاب اینگونه آمده است که:
" وهیچ مرد و زن مومنی را نرسد، که چون خدا و رسولش به کاری فرمان دهند، برای آنها در کارشان اختیاری باشد، و هر کس خدا و رسولش را نافرمانی کند، دچار گمراهی آشکاری گردیده است."
می دانید یعنی چه ؟ یعنی اینکه وقتی در قران به عنوان مثال در آیه 59 سوره احزاب میفرماید :
" ای پیامبر به زنان و دخترانت و به زنان مومنان بگو پوشش های خود را بر خود بپیچند، این برای آنکه به عفیف بودن شناخته شوند، و مورد تعرض قرار نگیرند، بهتر است و خداوند آمرزنده مهربان است."
و یا در سوره نور آیه 31 می فرماید:
" به زنان مومن بگو .... ، دامان خویش را حفظ کنند و ...زینتهای خویش را آشکار نسازند، و باید روسری های خویش را بر سینه های خویش فرو بیندازند، و زینت و آرایش خویش را آشکار نسازند.... "
یعنی اینکه اینجا دیگر هر کاری دلت خواست نمی توانی انجام دهی و باید به خاطر واقعیت های نهفته و آشکار و منفعت هایی که این فرمان ها دارند به آنها عمل کنی...
بهترین گزینه برای بازاریابی و جذب سرمایه و سرمایه دار...
حرف آخرم این است:
تصویر کدام شهید بر دیوار اتاق رهبر انقلاب است
اگر نتوانیم به یکباره اقلیم عشق را فتح کنیم :
قدمی در نردبان خلاقیت نیز غنیمت است.
وقتی از حفره تاریک واقعیت سر برآوردی ،
میتوانی بوسه گرم خدا را تجربه کنی.
احساس خوب داشتن نسبت به همه چیزی میتواند زندگی را متحول و شیرین کند.
یک لحظه چشمانت را ببند، و با جاروی فرضی ، دیوار مجازیی را که بین تو و هر چیز دیگر
بنا شده است را، با آن پاک کن .
اگر کردی،
متوجه حس خوش و شیرینی در مرکز قلبت میشوی. خدا همین احساس قشنگی است که آنرا
تجربه میکنی.
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم…
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است! نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد.
خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه: خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…
=============
بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری ...
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم…
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است! نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد.
خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه: خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…
=============
بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری ...