چه کوتاه است...
فاصله ی ظهر غدیر تا ظهر عاشورا
فاصله ی بالا رفتن دست علی تا سر حسین
هر کجا ذکر حسین بود، تو را یادم هست...
هر کجا اشک حسین بود، مرا یاد آور!!
ای اجل!! این چند روزِ دورِ ما را خط بکش...
وعده ی ما، عصرِ عاشورا، کنارِ قتلگاه!!
چه کوتاه است...
فاصله ی ظهر غدیر تا ظهر عاشورا
فاصله ی بالا رفتن دست علی تا سر حسین
هر کجا ذکر حسین بود، تو را یادم هست...
هر کجا اشک حسین بود، مرا یاد آور!!
ای اجل!! این چند روزِ دورِ ما را خط بکش...
وعده ی ما، عصرِ عاشورا، کنارِ قتلگاه!!
توبه در جوانی آسانتر است
پسرم! اکنون با تو که جوانی صحبت می کنم. باید توجه کنی که برای جوانان، توبه
آسانتر و اصلاح نفس و تربیت باطن سریعتر می تواند باشد.
در پیران هواهای نفسانی و جاه طلبی و مال دوستی و خود بزرگ بینی بسیار
افزونتر از جوانان است
،روح جوانان لطیف است و انعطاف پذیر و آنقدر که در پیران حب نفس و حب دنیا
است، در جوان نیست.
جوان می تواند با آسانی نسبی خود را از شر نفس اماره رها سازد و به معنویات گرایش پیدا کند.
در جلسات موعظه و اخلاق آنقدر که جوانان تحت تاثیر واقع می شوند،پیران نمی شوند.
جوانان متوجه باشند و گول وسوسه های نفسانی و شیطانی را نخورند. مرگ به
جوانان و پیران به یک گونه نزدیک است. کدام جوان می تواند اطمینان حاصل کند که به
پیری می رسد و کدام انسان از حوادث دهر مصون است؟ حوادث روزانه به جوانان
نزدیکتر است.
پسرم! فرصت را از دست مده و در جوانی خود را اصلاح کن. پیران نیز باید بدانندکه تا
در این عالم هستند می توانند جبران تبهکاری ها و معصیت ها را بکنند و اگر از اینجا
منتقل شدند کار از دست آنان خارج است.
برگرفته از کتاب سیره آفتاب
چشم خود تا باز کردم ابتدا گفتم ... حسین
با زبان اشک هایم بی صدا گفتم ... حسین
یاد تو واجب ترین رکن نمازم بوده است
در قنوت خویش قبل هر دعا گفتم ... حسین
در مناجات شب جمعه نمی دانم چه شد
خواستم بر لب برم نام خدا ، گفتم ... حسین
کُلِّ اَرضٍ کربلا من تازه می فهمم چرا
در خراسان و نجف ، در سامرا گفتم ... حسین
نام زهرا را شنیدم هر کجا گفتم علی
نام زینب را شنیدم هر کجا گفتم ... حسین
رمضان رفت و تو در خواب و محرم در پیش...
ترسِ من کرب و بلایی است که امضا نشود..!!
در سیر به سوی خدا هر یک از اشخاص از نفس خود یک جاده ی شخصی دارد
که از جنس نور است و مثل طنابی است که به وسیله آن بالا و پایین می رود.
در این مرحله راه ها به تعداد نفوس خلائق متعدد است.
ولی وقتی شخص از مرحله ی نفس عبور کند،
به شاهراهی می رسد که همه ی راه های نفس اشخاص به آن منتهی می شود.
شاهراه همان صراط مستقیم است و یکی بیش نیست.
این شاهراه به مقصد ختم می شود؛ یعنی توحید.
امیرالمومنین علیه السّلام فرمود: منم صراط مستقیم.
پس به وادی توحید جز از طریق شاهراه ولایت نمی توان رسید.
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم ... بیا تا برویم ...
خیلیها آن روز پای رفتن نداشتند اگرچه زبان نوشتن نامه داشتند.
کربلا پر است از نرفتنها ...
خوش به حال آنهایی که رفتند. زهیر هم اول، پای رفتن نداشت اما بالاخره رفت.
حُر هم با پای نرفتن آمده بود اما رفت.
در اوج رفتنهای کربلایی، زینب سلام الله علیها رفتن را بر ماندن در کربلا ترجیح میدهد.
این رفتن دلخواسته نبود، اجباری بود.
هم برای حفظ جان دخترکان حرم و هم رفتن برای برافراشتن پرچم خونخواهی خدا.
این رفتن، یعنی رسیدن به اربعین
کاش اربعین در کربلا باشیم کاش ...