آخرین یوسف
دور دور قدرت قابیل بود
کاروکسب عاشقی تعطیل بود
دشنه ی شرک وپلیدی تشنه
خون سرخ وپاک اسماعیل بود
طینت هرکس اسیرتیره گی
هرزبانی گرم قال وقیل بود
عزت بتهای سنگی ناشی از
جهل نفس مردمان ایل بود
حرفی از عیسی وآیینش نبود
شهرطائف قحطی انجیل بود
شاعران تنها به فکرسیم و زر
شعرشان بی وزن وبی تمثیل بود
بعدازآن فصل زمستان سیاه
نوبت نوروز عام الفیل بود
ایها العالم بشارت بادتان
این صدای چاوش جبریل بود
موسم رقص وسماع موج ها
موسم مستی رود نیل بود
موبدان مبهوت حال کائنات
ذهن شان درمانده از تحلیل بود
ساحران دنبال سحری چاره ساز
وردشان بی مغزوبی تاویل بود
مکه حس می کرد نبض نور را
خاک سردش سرخوش تنزیل بود
خشکی دریا شکست کنگره
خون بهای کشتن هابیل بود
چنگ می زد هرملک باشور و شوق
ماه چون دف درکف جبریل بود
عرشیان برطبل عشرت می زدند
ساز اصلی دست اسرافیل بود
ریسه بستن دور تا دور فلک
جلوه ای از ذوق عزرائیل بود
در جنان پاشیدن نقل ونبات
دست و دل بازی میکائیل بود
آخرین یوسف جمال حق رسید
مه رخی در دامن راحیل بود
برق چشمانش زلیخا می کشد
خنده اش لحن خوش ترتیل بود
- ۹۱/۱۱/۰۷
خیلی خیلی زیبا استاد