خودم را گم کرده ام
جمعه, ۲۶ آبان ۱۳۹۱، ۰۵:۲۱ ب.ظ
برخی پلها معلوم نیست که به کجا منتهی میشوند، اما نوری در انتهای آن پل پیداست. یاد زندگیام میافتم!
نمیدانم که زندگی را چگونه و کجا به پایان خواهم برد؟اما نور امید در برابر دیدگاه و درون دلم جاریاست.
نوری که میدانم نسبتی با خدا دارد.
برخی پلها اینسویشان تاریکی است و آنسویشان نور. یاد کفشهایم میافتم که باید بپوشم و راه بیافتم رو به
برخی پلها اینسویشان تاریکی است و آنسویشان نور. یاد کفشهایم میافتم که باید بپوشم و راه بیافتم رو به
آن وسعت بیواژه که همواره مرا میخواند.
برخی پلها آرامند!
برخی پلها آرامند!
برای درک عظمت هستی سکوت لازم است ... ندای هستی را در هیاهوی زندگیام گم نکنم.
برخی پلها غرق در رنگ هستند!
برخی پلها غرق در رنگ هستند!
یادم میآید که ای کاش من هم رنگ میگرفتم.
هر چیزی با رنگ خودش زیباتر است و انسان با رنگ خدا!
برخی پلها، پای در آب رودخانه دارند. یادم میآید برای آنچه در گذشته اتفاق افتاده است فقط گریه نکنم، بلکه از
برخی پلها، پای در آب رودخانه دارند. یادم میآید برای آنچه در گذشته اتفاق افتاده است فقط گریه نکنم، بلکه از
آن گذر کنم . پایاهام را بر اشکهایک بگذارم و بگذرم.
برخی پلها را میبینم که غرق در نورند.
برخی پلها را میبینم که غرق در نورند.
به ذهنم میآید که مقصد همه چیز نیست، گاهی راهی که میرویم نیز مهم است.
در راه فقط به رسیدن نیاندیشیم، از راه رفتن هم لذت ببریم.
چشم دوختن به رسیدن، ما را از لذت رفتن بازندارد.
بعضی پلهای طولانی را که میبینم، به ذهنم خطور میکند که برای عبور به سوی آیندهای بهتر باید سالها در
بعضی پلهای طولانی را که میبینم، به ذهنم خطور میکند که برای عبور به سوی آیندهای بهتر باید سالها در
راه بود، اما همین راه است که آدمی را میسازد.
بعضی پلها محزون هستند.
بعضی پلها محزون هستند.
درس میگیرم که حزن جزئی از زندگی است. کدام زندگی است که سهمی از حزن در آن نباشد. اما حزن
خانهی آدمی نیست. حزن پلی است به سوی آیندهای شادتر.
برخی پلها چشم نوازند، اما جایی برای ایستادن و ماندن و تماشا کردن ندارند.
برخی پلها چشم نوازند، اما جایی برای ایستادن و ماندن و تماشا کردن ندارند.
این پلها میگویند: بگذارید و بگذرید. چشم بیاندازید و دل مبازید.
زندگی مانند یک پل، جای ماندن نیست. محل رفتن و رفتن و رسیدن است.
زندگی مانند یک پل، جای ماندن نیست. محل رفتن و رفتن و رسیدن است.
ما برای ماندن خلق نشدهایم، برای . . .
بعضی پلها نه معروفند و نه مجلل، اما به درد بخورند.
درسی که میدهند این است:
در گمنامی و سادگی هم میتوان کارآمد بود، برای به درد بخور بودن نیازی به های و هوی نیست!
- ۹۱/۰۸/۲۶
چقدر جالب انگیر ناک بود
بابا خودت بنویس