فاطر مرصوصین

نام یکی از سوره های قرآن + مرصوصین

فاطر مرصوصین

نام یکی از سوره های قرآن + مرصوصین

مشخصات بلاگ
فاطر مرصوصین
آخرین مطالب
  • ۹۴/۱۰/۰۳
    ...

۲۹ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

با چنان عشقی زندگی کن
که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی ...
خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند!

  • سما علیزاده






صفحه اختصاصی حدیث و آیات امام هادى علیه ‏السلام :

اُذکُر حَسَراتِ التَّفریطِ بِأخذ تَقدیمِ الحَزمِ ؛ حدیث

امام هادى علیه ‏السلام :

حسرت کوتاهى کردن را با پیشه کردن دور اندیشى ، یاد کن .





میلاد باسعادت پاکیزه‏ترین خلق خدا، معدن لطف و صفا، موج بلند دریای رسالت

گستره‏ی عظیم ولایت، پیشوای «متوکل» ستیز، پناه درماندگان،

حضرت امام علی النقی بر عاشقان سیره‏اش مبارک باد



از امام هادی علیه السلام زیارت جامعه کبیره به یادگار مانده است که این زیارت در طرح مساله ولایت فوق العاده و بسیار عالی است.

از دیرباز بزرگانی مانند پدر علامه مجلسی (جناب آقا محمدتقی مجلسی)، جناب شبر و اخیراً نیز بزرگانی چون آیت الله جوادی آملی، شرحی بر زیارت جامعه زده اند؛ اما در عین حال این زیارت، زیارتی سخت است که دقت و مطالعه جدی می طلبد.

امام خمینی - اعلی الله مقامه الشریف - پیرامون زیارت جامعه کبیره می فرمود: اگر غیر امام معصوم بخواهد این زیارت را بخواند، دهانش خشک می شود، گویا هر زبانی را توان بیان این کلمات نیست. بزرگان در تفسیر، تاویل، تعبیر و حتی تفسیر این زیارت بزرگ، اظهار عجز می کنند و با وجود زحمت و تلاش بسیار، اعتراف دارند که از عهده آن برنمی آیند.

در همین زمینه از امام هادی - علیه السلام - زیارت دیگری نقل شده به نام زیارت غدیر که در آن هم شخصیت امیرالمومنین - علیه السلام - و بحث ولایت به شکل فشرده مطرح شده است؛ اما به گونه ای که اگر شما سراسر کتاب الغدیر را هم مطالعه کنید، می توانم ادعا کنم که بهترین مطالب آن در این زیارت مختصر آمده است. این زیارت مختصر یادگار بسیار زیبا و ارزشمندی است که از حضرت هادی - علیه السلام - به ما رسیده است.


  • سما علیزاده

 امام صادق(علیه السلام):مردی به امام(علیه السلام)عرض کرد مرا از مکارم اخلاق آگاه فرمائید امام صادق (علیه السلام) فرمودند :دوستی کن با کسی که از تو بریده عطا کن به کسی که تو را محروم نموده نیکی کن به کسی که به تو بدی کرده سلام کن به کسی که به تو دشنام داده و انصاف ده در مورد آنکس که به تو ظلم کرده و ببخش کسی را که با تو دشمنی نموده.

    تحف العقول

  • سما علیزاده

وصیت و سفارش امیر المؤمنین علی (ع) به امام حسین(ع):

پسرم!
گنه کار را ناامید مکن.

چه بسا کسى هست که همیشه با گناه است
سرانجامش بخیر پایان یابد.

چه بسا آدم خوبی ست در اول عمرش
سرانجامش به آتش کشیده شود.

پناه می برم بخدا از آن آتش


برگرفته از کتاب الروضه در مبانی اخلاق صص ۲۵۳ الی۲۵۶

قشنگ نوشت

تکیه بده

اما به شانه هایی که اگر خوابت برد سرت را زمین نگذارد . . .

  • سما علیزاده

بگذارید و بگذرید،ببینید و دل مبندید

چشم بیاندازید و دل مبازید،که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت

♦شاه مردان علی (ع)♦

دلــــ♥ نوشت :

دلم به «مستحبی» خوش است که جوابش «واجب» است...
 
السلام علیک یابقیه الله فی ارضه....
  • سما علیزاده


بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد.

پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.

آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت.

جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.

ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه)

با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت:

- بهلول، چه می سازی؟

بهلول با لحنی جدی گفت:

- بهشت می سازم.

همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت:

- آن را می فروشی؟!

بهلول گفت:

- می فروشم.

- قیمت آن چند دینار است؟

- صد دینار.

زبیده خاتون گفت:

- من آن را می خرم.

بهلول صد دینار را گرفت و گفت:

- این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.

زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.

بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.

زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت:

- این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای.

وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.

صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت:

- یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش.

بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت:

- به تو نمی فروشم.

هارون گفت:

- اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.

بهلول گفت:

- اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم.

هارون ناراحت شد و پرسید:

- چرا؟

بهلول گفت:

- زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!

  • سما علیزاده

«خدا به بنده هاش باندازه ظرفیت و توانشون لطف میکنه ومصیبت که از جمله لطف های خداست برای برگشت انسان به خود و جلوگیری از کفران نعمته . در حقیقت هر چقدر ظرف ما بزرگتر باشه خدا بیشتر توش میریزه»...

  • سما علیزاده

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد و نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد و خطی ننویسم که کسی را آزار دهد.
یادم باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نیست.
یادم باشد جواب کینه را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم.
یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم.
یادم باشد از چشمه درس...ِ خروش بگیرم و از آسمان درسِ پـاک زیستن.
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست...

  • سما علیزاده

بسم الله الرحمن الرحیم

اى معبود من ترا مى‏ستایم و تو شایان ستایشى، در برابر احسان کاملت نسبت بمن، و فراوانى نعمتهایت بر من، و بسیارى عطایت در باره من، و بر رحمتى که مرا به آن برترى داده‏اى، و نعمتى که بر من سرشار ساخته‏اى. زیرا چندان در باره‏ام احسان کرده‏اى که شکر من از آن قاصر است. و اگر احسان تو نسبت بمن و سرشارى نعمتهایت بر من نمى‏بود، به احراز بهره خود و به اصلاح نفس خود نمى‏رسیدم. ولى تو در باره‏ام احسان آغاز کردى، و از رنج کوشش در کفایت امورم بى‏نیازم ساختى، و مشقت بلا را از من برگرداندى، و قضاى خوفناک را از من باز داشتى - اى معبود من - پس چه بسا بلاى مشقت بارى که آن را از من برگرداندى! و چه بسا نعمت سرشارى، که چشمم را به آن روشن ساختى و چه بسا احسان بزرگى که از آن تو نزد من است!
توئى که هنگام بیچارگى دعایم را اجابت کردى. و هنگام در افتادن به گناه از لغزشم در گذشتى، و حقم را از ستمکاران باز ستاندى. اى معبود من - من آنگاه که از تو مسئلت کردم ترا بخیل ندیدم. و چون آهنگ تو کردم ترا گرفته نیافتم. بلکه ترا نسبت به دعایم شنونده و در باره خواهشهایم عطا کننده یافتم: نعمتهایت را در هر حال از حالاتم و در هر زمان از زمانهایم بر خود سرشار یافتم، از این رو تو نزد من ستوده‏اى، و احسانت پیش من مشکور است. جان و زبان و عقل من ترا همى ستایند: چنان ستایش که به پایگاه کمال و به کنه شکر رسد، چنان ستایش که در حد خشنودى تو از من فراز آید. پس در آن وقت که تعدد راهها مرا خسته سازد، و اى در گذرنده از لغزش من، که اگر عیب پوشى تو در باره من نمى‏بود هر آینه از رسوا شدگان مى‏بودم، و اى دستگیر من از سر یارى، که اگر یاریت نسبت به من نمى‏بود هر آینه از مغلوبان مى‏بودم. و اى کسى که پادشان در پیشگاهش یوغ مذلت را به گردنهاشان نهاده‏اند، و از این رو از حمله‏هایش ترسانند. و اى سزاوار پرهیزگارى. و اى کسى که نامهاى نیکو مخصوص او است. از تو مسئلت مى‏کنم که از من در گذرى و مرا بیامرزى زیرا من بى‏گناه نیستم که در برابر مؤاخذه تو حجت آورم، و نیرومند نیستم که غلبه کنم و گریز گاهى ندارم که بگریزم، و از تو مى‏خواهم که از لغزشهایم در گذرى، و پوزش و بیزارى مى‏جویم از آن گناهانم که مرا گرفتار ساخته، و بر من احاطه کرده، چندانکه نابودم ساخته.

از شر آن گناهان - اى پروردگار من - به حال توبه بسوى تو گریخته‏ام، پس توبه‏ام را بپذیر و به حال پناه جستن، پس پناهم ده، و به حال زینهار خواستن، پس خوارم مگذار، و به حال سؤال، پس محرومم مگردان، و به حال دست به دامن شدن، پس به دشمن تسلیمم مکن، و به حال خواهش، پس ناامیدم باز مگردان.ترا خواندم - اى پروردگار من - در حالى که مسکین و زار و ترسنده و هراسان و نگران و فقیر و بیچاره آستان توئم. بتو شکایت مى‏کنم - اى معبود من - از ناتوانى خود در شتاب کردن بسوى آنچه به دوستانت وعده دادى، و در دورى گزیدن از آنچه دشمنانت را از آن بیم داده‏اى، شکایت مى‏کنم از بسیارى عمهایم، و از وسوسه نفسم - اى معبود من - تو مرا به نیت بدم رسوا نکردى، و به گناهم هلاک نساختى. ترا مى‏خوانم، پس مرا اجابت مى‏کنى، اگر چه چون تو مرا مى‏خوانى در اجابتت کند باشم و هر حاجتى که دارم از تو مى‏خواهم، و هر کجا باشم راز خود را پیش تو مى‏سپارم. پس جز ترا نمى‏خوانم و به غیر تو امید ندارم. لبیک لبیک: تو مى‏شنوى شکایت کسى را که شکایت نزد تو آورد، و رو مى‏آورى به کسى که بر تو توکل کند، و مى‏رهانى هر که را به پناه لطف تو در آید و بلا را بر طرف مى‏کنى از هر که بتو پناه مى‏آورد.
- اى معبود من - پس مرا به علت ناسپاسیم از خیر جهان و این جهان محروم مکن، و آن گناهانم را که مى‏دانى بیامرز. اگر عذاب فرمائى پس به علت آن است که من آن ستمکار سهل انگار اهمال پیشه گناهکار کوتاهى کننده فرو گذارنده به غفلت گزارنده بهره خویشم. و اگر بیامرزى، پس به سبب آن است که تو مهربان‏ترین مهربانانى
  • سما علیزاده
خاک

خاک،عاشقی می داند، گریه میکند، رنج می کشد

و صبر میکند ،سر به آستان مرگ می گذارد،

بر شانه هایش گریه می کنداما نمی میرد،...

خاک عاشقی صبور است ، بر برگ های پاییز بوسه می زند

،تقدیر جهان را عوض میکند،

جوانه ها را بیدار،و درخت ها را خواب می کند

اما خود هرگز نمی خوابد...!

خاک عاشقی صبور است که سال هاو سال ها

 برای آسمان صبر می کند ،..

و من ، همانم ، که از خاک امده ام،

چون خاک عاشقم ،

وچون خاک،روزی، صبوری را هم خواهم اموخت..
 

(جبران خلیل جبران)

  • سما علیزاده